میدان جنگ و جنگ گاه ٠ رزمگاه ٠ دارالحرب ٠ میدان جنگ و کار زار و جای خصومت و نزاع ٠
کینه گاه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کینه گاه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ و جنگ گاه. ( آنندراج ). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع. ( ناظم الاطباء ). رزمگاه. دارالحرب. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گرانمایه دستور گفتش به شاه
نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه.
به جنگ اندر آید در این کینه گاه.
شما کس مپایید پیش سپاه.
کمر بسته ام با دلیران شاه...
بگردد به گرز گران کینه خواه.
به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟
گرانمایه دستور گفتش به شاه
نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه.
دقیقی.
بترسم که گر بار دیگر سپاه به جنگ اندر آید در این کینه گاه.
فردوسی.
که گر من شوم کشته بر کینه گاه شما کس مپایید پیش سپاه.
فردوسی.
بدو گفت تا من بدین کینه گاه کمر بسته ام با دلیران شاه...
فردوسی.
یکی با من ایدربدین کینه گاه بگردد به گرز گران کینه خواه.
فردوسی.
کدامین دلاور که در کینه گاه به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟
اسدی.
کلمات دیگر: