وطا و جام. باشد زرد و کبود و درهم بافته صاحب آنندراج نویسد : (( ملا سروری گوید (( چادر ترسا و طای زرد و کبود ) ) یا کنایه از شفق و روشنایی آفتاب ٠ کنایه از سپیدی صبح و شفق و روشنایی آفتاب ٠
چادر ترسا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چادر ترسا. [ دَ / دُ رِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وطا و جامه ای باشد زرد و کبود و درهم بافته. ( برهان ). صاحب آنندراج نویسد: «ملاسروری گوید چادر ترسا، وِطای زرد و کبود» :
از پشت کوه چادر احرام برکشد
بر کتف ابر چادر ترسا برافکند.
صبح که رهبان این کبود کلیسا
بر سر گیتی کشید چادر ترسا.
از پشت کوه چادر احرام برکشد
بر کتف ابر چادر ترسا برافکند.
خاقانی.
|| کنایه ازشفق و روشنایی آفتاب. ( برهان ). کنایه از سپیدی صبح و شفق آفتاب. ( آنندراج ) : صبح که رهبان این کبود کلیسا
بر سر گیتی کشید چادر ترسا.
وصال ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: