خادمی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ای حجت زمین خراسان بشعر زهد
جز طبع عنصریت نشایدبخادمی.
خادمی. [ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 17 هزارگزی شمال باختری بافت ، سر راه مالرو گوغر به بافت میباشد. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنه آن 126 تن مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از چشمه است و محصول آنجا غلات و حبوبات است و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی آن قالی بافی است. راه آنجا مالرو میباشد و ساکنانش از طایفه افشار هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
خادمی. [ دِ ] ( اِخ ) ابوسعید محمدبن محمدبن مصطفی بن عثمان الخادمی ، از علمای قرن 12 هجری است. از تألیفات اوست : 1- البریقة - المحمودیة فی شرح الطریقة المحمدیه و الشریعة النبویة. 2- حاشیة علی درر الاحکام ، شرح غرر الاحکام. 3- خزائن الجواهر و مخازن الزواهر. 4- رسالة البسملة. 5- مجمع الحقایق. 6- منافع الدقائق فی شرح مجمعالحقایق. ( از معجم المطبوعات ).
خادمی. [ دِ ] ( اِخ ) شاعری است از اهل قزوین. صادقی کتابدار در باره وی نویسد: نامرادی بود خدمتکار و سرتراش و شعر نیز می گفته است و در مجمع الخواص رباعیی از او در بیان عاشقی مولانا کسی و معشوقی گور کن اوغلی نقل شده است. ( ترجمه مجمع الخواص ص 266 ).
خادمی . [ دِ ] (اِخ ) ابوسعید محمدبن محمدبن مصطفی بن عثمان الخادمی ، از علمای قرن 12 هجری است . از تألیفات اوست : 1- البریقة - المحمودیة فی شرح الطریقة المحمدیه و الشریعة النبویة. 2- حاشیة علی درر الاحکام ، شرح غرر الاحکام . 3- خزائن الجواهر و مخازن الزواهر. 4- رسالة البسملة. 5- مجمع الحقایق . 6- منافع الدقائق فی شرح مجمعالحقایق . (از معجم المطبوعات ).
خادمی . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 17 هزارگزی شمال باختری بافت ، سر راه مالرو گوغر به بافت میباشد. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن 126 تن مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از چشمه است و محصول آنجا غلات و حبوبات است و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی آن قالی بافی است . راه آنجا مالرو میباشد و ساکنانش از طایفه ٔ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
خادمی . [ دِ ] (اِخ ) شاعری است از اهل قزوین . صادقی کتابدار در باره ٔ وی نویسد: نامرادی بود خدمتکار و سرتراش و شعر نیز می گفته است و در مجمع الخواص رباعیی از او در بیان عاشقی مولانا کسی و معشوقی گور کن اوغلی نقل شده است . (ترجمه ٔ مجمع الخواص ص 266).
ای حجت زمین خراسان بشعر زهد
جز طبع عنصریت نشایدبخادمی .
ناصرخسرو.