درین شعر ظاهرا کنایه از چار طبع است
چار مسمار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چارمسمار. [ م ِ ] ( اِ مرکب ) در این شعر ظاهراً کنایه از چارطبع است :
جان کندن تن به چارمسمار
بر رقص رحیل هست دشوار.
جان کندن تن به چارمسمار
بر رقص رحیل هست دشوار.
نظامی.
کلمات دیگر: