حاجبه. [ ج ِ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) زنی که بشغل حجابت پردازد : این زن سخت نزدیک بود به سلطان مسعود، چنانکه چون حاجبه ای شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 403 ).
یک به یک را حاجبه جستن گرفت
تا پدید آید گهر بنگر شگفت.
یک به یک را حاجبه جستن گرفت
تا پدید آید گهر بنگر شگفت.
مولوی.