از اعلام است
حاریه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حاریه. [ ی َ ] ( ع اِ ) افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. ( منتهی الارب ). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. ( مهذب الاسماء ). مار پیر پرخطر.
حاریه. [ ی َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).
حاریه. [ ی َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).
حاریه . [ ی َ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
حاریه . [ ی َ ] (ع اِ) افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. (منتهی الارب ). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. (مهذب الاسماء). مار پیر پرخطر.
کلمات دیگر: