کلمه جو
صفحه اصلی

چرخ دار

فارسی به انگلیسی

wheeled, carter, daisy wheel, wheeled

مترادف و متضاد

wheeler (اسم)
گردنده، چرخنده، چرخ دار، دور زننده

wheeled (صفت)
چرخ دار

فرهنگ فارسی

به معنی کماندار است ٠ دارنده کمان ٠

لغت نامه دهخدا

چرخ دار. [ چ َ ] ( نف مرکب ) بمعنی کماندار است. ( آنندراج ). دارنده کمان. آنکس که با کمان تیراندازی کند :
ز شه برجی قضا را چرخداری
ملک را دید در میدان برابر.
حکیم ازرقی ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

( چرخ دار ( دستی ) ) بُتُرنا


کلمات دیگر: