مزید
چسبانیدن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسبانیدن
فرهنگ فارسی
چسبیدن، چیزی که به چیزدیگرپیوندداده شده است
( مصدر ) ( چسبانید چسباندخواهد چسبانید بچسبان چسباننده چسبانیده لازم : چسبیدن ) متصل کردن دو چیز بهم پیوستن دو چیز بیکدیگر.
( مصدر ) ( چسبانید چسباندخواهد چسبانید بچسبان چسباننده چسبانیده لازم : چسبیدن ) متصل کردن دو چیز بهم پیوستن دو چیز بیکدیگر.
فرهنگ معین
(چَ دَ ) (مص م . ) = چسباند: متصل کردن دو چیز به هم ، پیوستن دو چیز به یکدیگر.
لغت نامه دهخدا
چسبانیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) رجوع به چسپ و چسب و چسپانیدن شود.
کلمات دیگر: