خاکی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تربة
مترادف و متضاد
کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، چرک شدن، خاکی کردن
فرهنگ فارسی
کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد یا بیقراری کردن .
لغت نامه دهخدا
خاکی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || بیقراری کردن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . || تسلیم کردن. ( اشتنگاس ). || با خاک آغشتن.
کلمات دیگر: