مترادف چرخ خوردن : چرخیدن، چرخ زدن، گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن
چرخ خوردن
مترادف چرخ خوردن : چرخیدن، چرخ زدن، گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن
فارسی به انگلیسی
reel, skew, swim
مترادف و متضاد
گرد امدن، احاطه کردن، زنگ زدن، حلقه زدن، چرخ خوردن
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن
دور زدن، چرخ خوردن، احساس تهوع کردن، دور چرخاندن
چرخیدن، چرخ زدن
گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن
۱. چرخیدن، چرخ زدن
۲. گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن
لغت نامه دهخدا
چرخ خوردن. [ چ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بمعنی حرکت دوری است. ( آنندراج ). گرد گردیدن. بدور خود یا بدور کسی گشتن.
- چرخ خوردن سر ؛ دوار داشتن و گیج رفتن سر.
- || برگشتن سر. رجوع به چرخ رفتن شود.
- چرخ خوردن سر ؛ دوار داشتن و گیج رفتن سر.
- || برگشتن سر. رجوع به چرخ رفتن شود.
کلمات دیگر: