کلمه جو
صفحه اصلی

چرکین


مترادف چرکین : آلوده، پلشت، پلید، چرک، چرک آلود، ریم آلود، شوخگن، کثیف، ناپاک، نجس

متضاد چرکین : پاکیزه، تمیز

فارسی به انگلیسی

dirty, disgraceful, black, filthy, grimy, purulent, smudgy, splotchy, spotted, unkempt

dirty


black, dirty, filthy, grimy, purulent, smudgy, splotchy, spotted, unkempt


فارسی به عربی

ردیء , قذر

مترادف و متضاد

dirty (صفت)
زشت، کثیف، چرک، پلید، چرکین، پرخش، ژیژ

filthy (صفت)
کثیف، پلید، چرکین، ژیژ

muddy (صفت)
گل الود، تیره، گلی، چرکین، پر از گل

lousy (صفت)
پست، کثیف، اکبیر، چرکین، شپشو

آلوده، پلشت، پلید، چرک، چرک‌آلود، ریم‌آلود، شوخگن، کثیف، ناپاک، نجس ≠ پاکیزه، تمیز


فرهنگ فارسی

هرچیزناپاک وچرک آلود، چرکدار، شوخگین
( صفت ) ۱- آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد. ۲- زخمی که از آن چرک آید.
چیزی کثیف . هر چیز کثیف و پلید و ناپاک و ملوث . یا تیره شده .

فرهنگ معین

(چِ ) (ص نسب . ) آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد.

لغت نامه دهخدا

چرکین. [ چ ِ ] ( ص نسبی ) چیزی کثیف. ( آنندراج ). هر چیز کثیف و پلید و ناپاک و ملوث. ( ناظم الاطباء ). چیز چرکدار. ( فرهنگ نظام ). چرک آلود. چرک آلوده. چرکن. چرکین. شوخگین. مُدَمِّس. ( منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکن شود. || ریم آلود. ( ناظم الاطباء ). چرگین. زخم و جراحت چرکدار. زخم چرکی. وَضِر. ( منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکن شود. || زنگ زده و زنگ خورده و زنگ گرفته. ( ناظم الاطباء ). || تیره شده. || زشت و کریه المنظر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرگین و چرکین شدن شود.

فرهنگ عمید

۱. هرچیز ناپاک و چرک آلود، چرک دار، شوخگین، ریمناک، ریمن، ریم آلود.
۲. ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید.

واژه نامه بختیاریکا

چِرکالو ( چرکو )

جدول کلمات

ریمی

پیشنهاد کاربران

ریمن . . . .


کلمات دیگر: