خام دست
فارسی به انگلیسی
green tumb, greenhorn, maladroit, novice, raw, unripe, unseasoned, unskillful
فارسی به عربی
اخرق , غیر ماهر
مترادف و متضاد
ناشی، خام دست، چپ دست
خامکار، خام دست
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده
بی مهارت، خام دست، بی تجربه، غیر متخصص
ناشی، نا درست، خام دست، موقتی
خام دست، نا بالغ، نارسا، پر در نیاورده، کاملا رشد نکرده
زشت، بی مهارت، خام دست، سنگین دست
فرهنگ معین
(دَ ) (ص مر. ) ناشی ، ناوارد در کار.
لغت نامه دهخدا
خام دست. [ دَ ] ( ص مرکب ) خام مشق. ناتجربه کار. ( آنندراج ).ناآزموده. بی ربط در کار و عمل. بی وقوف. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). غیر ماهر :
ماند حیران در آنکه چون سازد
نرد با خام دست چون بازد.
که نرد از خام دستان کم توان برد.
در حقیقت دست رد بر زاد عقبی میزنند.
که با پخته کاران شود هم نشست.
مقامر پخته و من خام دستی.
نیاید بکار تو هر خام دست
چو هر جا شود قدر نادان پست.
ماند حیران در آنکه چون سازد
نرد با خام دست چون بازد.
نظامی.
نشاید دید خصم خویش را خردکه نرد از خام دستان کم توان برد.
نظامی.
خام دستانی که پشت پا بدنیا میزننددر حقیقت دست رد بر زاد عقبی میزنند.
امیرخسرو دهلوی ( ازآنندراج ).
که باشد یکی رومی خام دست که با پخته کاران شود هم نشست.
امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ).
ببازم جان که دل خود بیش از آن بودمقامر پخته و من خام دستی.
امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ).
|| تنبل. ( اشتینگاس ). کاهل. ( ناظم الاطباء ). خیره دست. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359 ) :نیاید بکار تو هر خام دست
چو هر جا شود قدر نادان پست.
میرنظمی ( از فرهنگ شعوری ).
|| وحشی. ( اشتینگاس ).فرهنگ عمید
تازه کار، بی تجربه: نشاید دید خصم خویش را خرد / که نرد از خام دستان کم توان برد (نظامی۲: ۲۰۲ ).
پیشنهاد کاربران
تازه کار
کلمات دیگر: