کلمه جو
صفحه اصلی

چشم تنگ


مترادف چشم تنگ : دیده تنگ، تنگ نظر، بخیل، حسود، آزمند، آرزو

فارسی به انگلیسی

illiberal, petty, skinflint, ungenerous


illiberal, petty, skinflint, ungenerous, cheapskate

فارسی به عربی

بخیل

مترادف و متضاد

دیده‌تنگ، تنگ‌نظر


بخیل، حسود


آزمند، آرزو


miserly (صفت)
خسیس، چشم تنگ

niggardly (صفت)
خسیس، چشم تنگ، ضیق

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بخیل . ۲ - حسود .
کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند یا چشم ترک . چشم غیر فراخ . چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان .
کنایه ازبخیل، حسود، نظرتنگ، تنگ چشم بودن

فرهنگ معین

( ~. تَ ) (ص مر. ) ۱ - بخیل . ۲ - حسود.

لغت نامه دهخدا

چشم تنگ. [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند :
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.
سعدی.
|| چشم ترک. چشم غیرفراخ. چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان.

چشم تنگ. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( ص مرکب ) تنگ چشم. نظرتنگ. بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود. || کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند :
گفت کای چشم تنگ تاتاری
صید ما را بچشم می ناری ؟
نظامی.

چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند :
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.

سعدی .


|| چشم ترک . چشم غیرفراخ . چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان .

چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ چشم . نظرتنگ . بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود. || کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند :
گفت کای چشم تنگ تاتاری
صید ما را بچشم می ناری ؟

نظامی .



فرهنگ عمید

بخیل، حسود، نظرتنگ.

گویش مازنی

/cheshm tang/ بخیل – خسیس

بخیل – خسیس


پیشنهاد کاربران

حسود

چشم تنگ ترکان :
دکتر شفیعی کدکنی در مورد " چشم تنگ ترکان" می نویسد : ( ( ترکان مهاجر به سرزمین های ایرانی که از آن سوی مرزهای شرقی آمده بودند و بیشتر سپاهیان و بردگان را تشکیل می دادند به داشتن چشمان تنگ معروف بوده اند و تصاویر بسیاری در باب تنگی چشم اینان ( که ضمناً زیبا نیز شناخته می شده است ) در شعر فارسی و عربی قرون چهارم و پنجم دیده می شود. ) )
( ( می نبینید آن سفیهانی که تُرکی کرده اند
همچو چشم تنگِ ترکان گورِ ایشان تنگ و تار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 326. )


حسود . . . بخیل. . . .


کلمات دیگر: