کلمه جو
صفحه اصلی

ارجز

فرهنگ فارسی

راجزتر

لغت نامه دهخدا

ارجز. [ اَ ج َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از راجز. راجزتر. اشعر: قال ابونخیلة و انا ارجزالعرب. ( تاریخ ابن عساکر ).

ارجز. [ اَ ج َ ] ( ع ص ) شتر که بیماری رَجز دارد. مبتلا به بیماری سرین ( شتر ). اشتری که در برخاستن رانهاش بلرزد. ( مهذب الاسماء ). آن اشتر که پایش می لرزد در وقت برخاستن. ( تاج المصادر بیهقی ).آن شتری که پایش میلرزد در وقت برخاستن. ( زوزنی ).

ارجز. [ اَ ج َ ] (ع ص ) شتر که بیماری رَجز دارد. مبتلا به بیماری سرین (شتر). اشتری که در برخاستن رانهاش بلرزد. (مهذب الاسماء). آن اشتر که پایش می لرزد در وقت برخاستن . (تاج المصادر بیهقی ).آن شتری که پایش میلرزد در وقت برخاستن . (زوزنی ).


ارجز. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از راجز. راجزتر. اشعر: قال ابونخیلة و انا ارجزالعرب . (تاریخ ابن عساکر).



کلمات دیگر: