خود شناسی
خود دانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوددانی. [ خوَدْ / خُدْ ] ( حامص مرکب ) خودشناسی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
خوددانی خدای دانیست ، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
|| تعریف جدو آباء نزد مردم. خودفروشی. ( آنندراج ).
- خوددانی کردن ؛ تعریف جد و آباء نزد مردم کردن. خودفروشی کردن. ( آنندراج ).
- امثال :
خوددانی خدای دانیست ، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
|| تعریف جدو آباء نزد مردم. خودفروشی. ( آنندراج ).
- خوددانی کردن ؛ تعریف جد و آباء نزد مردم کردن. خودفروشی کردن. ( آنندراج ).
کلمات دیگر: