دانایی حکیمی .
بزرجمهری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بزرجمهری. [ ب ُ زُ م ِ ] ( حامص ) عمل و کار بزرجمهر. دانایی. حکیمی. حکمت دانی :
خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند
تأیید میر باد که حرز امان ماست.
خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند
تأیید میر باد که حرز امان ماست.
خاقانی.
کلمات دیگر: