( صفت ) کوتاه فکر .
کوتاه اندیش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کوتاه اندیش. [ اَ ] ( نف مرکب ) کوته اندیش و آنکه از عاقبت کار نیندیشد و غافل. ( ناظم الاطباء ). کوته اندیش. ( فرهنگ فارسی معین ) :
هنگام جدال خصم کوتاه اندیش
دل بد مکن از شکستن لشکر خویش.
هنگام جدال خصم کوتاه اندیش
دل بد مکن از شکستن لشکر خویش.
ولی دشت بیاضی.
و رجوع به کوته اندیش شود.کلمات دیگر: