کوته شدن

۱ - کم شدن طول و ارتفاع چیزی . ۲ - کاسته شدن . ۳ - قطع شدن . یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی . دسترس نداشتن بدان از آن پس : و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود . یا کوتاه شدن زبان . خاموش شدن .

کوته شدن. [ ت َه ْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کوتاه شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کوته شدن دست کسی از چیزی ؛ بدان دسترس نداشتن :
از این راز گر هیچ آگه شود
ز چاره مرا دست کوته شود.و رجوع به کوتاه شدن شود.
|| پایان یافتن. خاتمه پیدا کردن. تمام شدن :
سرم گر ز خواب خوش آگه شدی
ترا جنگ با شیر کوته شدی.دگر آنکه باشد نصیبین مرا
چو خواهی که کوته شود کین مرا.- کوته شدن داوری ؛ پایان یافتن جدل و مرافعه. فصل خصومت. رفع شدن اختلاف :
ولیکن چو معنیش یاد آوری
شوی رام و کوته شود داوری.رجوع به کوتاه شدن شود.