پرستنده خورشید عابدالشمس
خور پرست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خورپرست. [ خوَرْ / خُرْ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) پرستنده خورشید. عابدالشمس. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
فرویاختی سوی خورشید دست
سر خویش چون مردم خورپرست.
فرویاختی سوی خورشید دست
سر خویش چون مردم خورپرست.
اسدی.
|| حربا. خورپا. آفتاب پرست. || گل آفتاب گردان. ( ناظم الاطباء ).کلمات دیگر: