کلمه جو
صفحه اصلی

خود افتاده

فرهنگ فارسی

افتاده عاجز

لغت نامه دهخدا

خودافتاده. [ خوَدْ / خُدْ اُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) افتاده. عاجز. مسکین. کنایه از متواضع و خاشع. || آنکه موجب افتادگی و عجز خود است. آنکه خود را به پرتگاه و عجز انداخته : خودافتاده نگرید. ( یادداشت بخط مؤلف ).


کلمات دیگر: