بالیدگی خود بخودی روئیدگی بدون کشتن
خود رویی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خودرویی. [خوَدْ / خُدْ ] ( حامص ) بالیدگی خودبخودی. روئیدگی بدون کشتن. کنایه از بی اصلی و بی خاندانی :
مکن در این چمنم سرزنش بخودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم.
مکن در این چمنم سرزنش بخودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم.
حافظ.
کلمات دیگر: