بزرگترین از درخت یا آن خمط است یا هر درخت خاردار یا درخت خاردار بزرگ و دراز مانند مغیلان هر درخت بزرگی که دارای خار باشد مانند غرف و طلح و سلم و سدر و سیال و سلم و ینبوب و قتاد و کهنبل و غرب و عوسج و شوحط و نبع و شریان و نشم و عجرم و تالب
عضاهه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( عضاهة ) عضاهة. [ ع ِ هََ ] ( ع اِ ) بزرگترین ازدرخت ، یا آن خمط است ، یا هر درخت خاردار، یا درخت خاردار بزرگ و دراز مانند مغیلان. ( منتهی الارب ). هر درخت بزرگی که دارای خار باشد مانند غرف و طلح و سلم و سدر و سیال و سلم و ینبوب و قتاد و کهنبل و غرب و عوسج و شوحط و نبع و شریان و نشم و عجرم و تالب. ( ناظم الاطباء ). ج ، عضاه ، عضون ، عِضَوات. ( منتهی الارب ). و گویند محذوف آن هاء است زیرا بر عضاه جمع بسته شده است و تصغیر آن عُضَیهة گردد و در نسبت عِضَهی و عِضاهی شود. و نیز محذوف آن را واو دانسته اند چه بر عضوات جمع بسته شود و نسبت آن عَضَوی و عضویة شود. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به عضاه شود.
- امثال :
فلان ینتجب غیر عضاهه ؛ یعنی شعر دیگران را انتحال میکند و بر خود می بندد.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
فلان ینتجب غیر عضاهه ؛ یعنی شعر دیگران را انتحال میکند و بر خود می بندد.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عضاهة. [ ع ِ هََ ] (ع اِ) بزرگترین ازدرخت ، یا آن خمط است ، یا هر درخت خاردار، یا درخت خاردار بزرگ و دراز مانند مغیلان . (منتهی الارب ). هر درخت بزرگی که دارای خار باشد مانند غرف و طلح و سلم و سدر و سیال و سلم و ینبوب و قتاد و کهنبل و غرب و عوسج و شوحط و نبع و شریان و نشم و عجرم و تالب . (ناظم الاطباء). ج ، عضاه ، عضون ، عِضَوات . (منتهی الارب ). و گویند محذوف آن هاء است زیرا بر عضاه جمع بسته شده است و تصغیر آن عُضَیهة گردد و در نسبت عِضَهی ّ و عِضاهی ّ شود. و نیز محذوف آن را واو دانسته اند چه بر عضوات جمع بسته شود و نسبت آن عَضَوی ّ و عضویة شود. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عضاه شود.
- امثال :
فلان ینتجب غیر عضاهه ؛ یعنی شعر دیگران را انتحال میکند و بر خود می بندد.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: