کلمه جو
صفحه اصلی

عضهه

لغت نامه دهخدا

( عضهة ) عضهة. [ ع َ ض ِ هََ ] ( ع ص ) مؤنث عَضِه : أرض عضهة؛ زمین عضاه ناک. ( منتهی الارب ). زمین بسیارعضاه. ( از اقرب الموارد ). || ناقه و ماده شترعضاه خوار. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَضِه شود.

عضهة.[ ع ِ هََ ] ( ع مص ) دروغ گفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سخن چینی نمودن. ( از منتهی الارب ). نمامی کردن. ( از اقرب الموارد ). || افسون کردن. ( از منتهی الارب ). سحر کردن. ( از اقرب الموارد ). عَضْه. عَضَه. عَضیَهة. رجوع به عضه شود.

عضهة. [ ع ِ ض َ هََ ] ( ع اِ ) درخت خاردار بزرگ و دراز. یکدانه عضاه. ( از منتهی الارب ). رجوع به عضاه و عَضِه شود.

عضهة. [ ع َ ض ِ هََ ] (ع ص ) مؤنث عَضِه : أرض عضهة؛ زمین عضاه ناک . (منتهی الارب ). زمین بسیارعضاه . (از اقرب الموارد). || ناقه و ماده شترعضاه خوار. (از اقرب الموارد). رجوع به عَضِه شود.


عضهة. [ ع ِ ض َ هََ ] (ع اِ) درخت خاردار بزرگ و دراز. یکدانه عضاه . (از منتهی الارب ). رجوع به عضاه و عَضِه شود.


عضهة.[ ع ِ هََ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخن چینی نمودن . (از منتهی الارب ). نمامی کردن . (از اقرب الموارد). || افسون کردن . (از منتهی الارب ). سحر کردن . (از اقرب الموارد). عَضْه . عَضَه . عَضیَهة. رجوع به عضه شود.



کلمات دیگر: