کلمه جو
صفحه اصلی

عضمزه

لغت نامه دهخدا

( عضمزة ) عضمزة. [ ع َ ض َم ْ م َ زَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیت عضمز. ( ازاقرب الموارد ). رجوع به عضمز شود. || زن زفت گنده پیر سطبر. ( منتهی الارب ). عجوز. ( اقرب الموارد ). || درشت کج دهن. || زن نیک زیرک زشت رخسار. || و زن ناکس کوتاه بالا. ( منتهی الارب ). || زن درشت «لحی » و داهیه ، و گویند زن زشت روی و لئیم و کوتاه. ( از اقرب الموارد ).

عضمزة. [ ع َ ض َم ْ م َ زَ ] (ع ص ، اِ) تأنیت عضمز. (ازاقرب الموارد). رجوع به عضمز شود. || زن زفت گنده پیر سطبر. (منتهی الارب ). عجوز. (اقرب الموارد). || درشت کج دهن . || زن نیک زیرک زشت رخسار. || و زن ناکس کوتاه بالا. (منتهی الارب ). || زن درشت «لحی » و داهیه ، و گویند زن زشت روی و لئیم و کوتاه . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: