کلمه جو
صفحه اصلی

عضرس

لغت نامه دهخدا

عضرس. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) گورخر. ( منتهی الارب ). حمارالوحش. ( اقرب الموارد ). || سرما. ( از منتهی الارب ). بَرْد. ( اقرب الموارد ). || یخچه. ( منتهی الارب ). بَرَد. تگرگ. ژاله. ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
ابرد من عضرس . ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
|| آب سرد و شیرین. ( منتهی الارب ). آب سرد وگوارا. ( از اقرب الموارد ). || برف. ( منتهی الارب ). ثلج. ( از اقرب الموارد ). || برگ که صبح بر آن تری باشد، و برگ چسبیده بر سنگریزه در زیر آب. ( منتهی الارب ). برگ درخت که بر آن ژاله باشد، وگویند سبزیی است که بر سنگ چسبیده باشد و در آب خیس شده باشد. ( از اقرب الموارد ). عُضارِس. و رجوع به عضارس شود. || گیاهی است که سبزی آن به سپیدی زند و سخت بردارد تری را. ( منتهی الارب ). عشب و گیاهی است اشهب که به سبزی زند، و ژاله و «ندی » را بسیار برمی دارد. ( از اقرب الموارد ). عُضارس. عِضرِس. ج ، عُضارس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عضرس. [ ع ِ رِ ] ( ع اِ ) عَضرَس است در معنی گیاهی که سبزی آن به سپیدی زند و... ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَضرَس شود. || درخت خطمی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خطمی بری. ( الفاظ الادویة ) ( تحقه حکیم مؤمن ). خطمی بری است که به یونانی بادر و به عربی شحم المرج نامند. ( مخزن الادویه ). خطمی صحرائی به یونانی البا و به عربی شحم المرج خوانند، و طبیخ آن رااگر با سرکه و زیت بر اعضا مالند منع مضرت گزندگان کند. ( برهان ). یک دانه آن را عضرسة گویند. ( از اقرب الموارد ). || آب ایستاده. ( منتهی الارب ).

عضرس . [ ع َ رَ ] (ع اِ) گورخر. (منتهی الارب ). حمارالوحش . (اقرب الموارد). || سرما. (از منتهی الارب ). بَرْد. (اقرب الموارد). || یخچه . (منتهی الارب ). بَرَد. تگرگ . ژاله . (از اقرب الموارد).
- امثال :
ابرد من عضرس . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
|| آب سرد و شیرین . (منتهی الارب ). آب سرد وگوارا. (از اقرب الموارد). || برف . (منتهی الارب ). ثلج . (از اقرب الموارد). || برگ که صبح بر آن تری باشد، و برگ چسبیده بر سنگریزه در زیر آب . (منتهی الارب ). برگ درخت که بر آن ژاله باشد، وگویند سبزیی است که بر سنگ چسبیده باشد و در آب خیس شده باشد. (از اقرب الموارد). عُضارِس . و رجوع به عضارس شود. || گیاهی است که سبزی آن به سپیدی زند و سخت بردارد تری را. (منتهی الارب ). عشب و گیاهی است اشهب که به سبزی زند، و ژاله و «ندی » را بسیار برمی دارد. (از اقرب الموارد). عُضارس . عِضرِس . ج ، عُضارس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


عضرس . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) عَضرَس است در معنی گیاهی که سبزی آن به سپیدی زند و... (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَضرَس شود. || درخت خطمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خطمی بری . (الفاظ الادویة) (تحقه ٔ حکیم مؤمن ). خطمی بری است که به یونانی بادر و به عربی شحم المرج نامند. (مخزن الادویه ). خطمی صحرائی به یونانی البا و به عربی شحم المرج خوانند، و طبیخ آن رااگر با سرکه و زیت بر اعضا مالند منع مضرت گزندگان کند. (برهان ). یک دانه ٔ آن را عضرسة گویند. (از اقرب الموارد). || آب ایستاده . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: