کلمه جو
صفحه اصلی

صورتگری کردن

فارسی به انگلیسی

paint

لغت نامه دهخدا

صورتگری کردن. [ رَ گ َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) صورتگری. نقاشی. صورت کشیدن :
دهد نطفه را صورتی چون پری
که کرده ست بر آب صورتگری.
سعدی.
رجوع به صورتگر شود.


کلمات دیگر: