توانای درشت اندام بزرگ جثه مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم
عصلب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عصلب. [ ع َ ل َ ] ( ع ص ) توانای درشت اندام بزرگ جثه. ( منتهی الارب ). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم. ( از اقرب الموارد ). عُصلُب.
عصلب. [ ع ُ ل ُ ] ( ع ص ) توانای درشت اندام بزرگ جثه. ( منتهی الارب ). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم. ( از اقرب الموارد ). عَصلَب. عصلبی . || درازبالای مضطرب خلقت. ( منتهی الارب ). طویل مضطرب. ( اقرب الموارد ).
عصلب. [ ع ُ ل ُ ] ( ع ص ) توانای درشت اندام بزرگ جثه. ( منتهی الارب ). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم. ( از اقرب الموارد ). عَصلَب. عصلبی . || درازبالای مضطرب خلقت. ( منتهی الارب ). طویل مضطرب. ( اقرب الموارد ).
عصلب . [ ع َ ل َ ] (ع ص ) توانای درشت اندام بزرگ جثه . (منتهی الارب ). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم . (از اقرب الموارد). عُصلُب .
عصلب . [ ع ُ ل ُ ] (ع ص ) توانای درشت اندام بزرگ جثه . (منتهی الارب ). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم . (از اقرب الموارد). عَصلَب . عصلبی ّ. || درازبالای مضطرب خلقت . (منتهی الارب ). طویل مضطرب . (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: