کلمه جو
صفحه اصلی

عضیهه

لغت نامه دهخدا

( عضیهة ) عضیهة. [ ع َ هََ ] ( ع مص ) بریدن عضاه را. || دروغ گفتن. ( از منتهی الارب ). کذب. ( ازاقرب الموارد ). || سخن چینی نمودن. ( از منتهی الارب ). نمامی کردن. ( از اقرب الموارد ). || افسون کردن. ( از منتهی الارب ). سحر کردن. ( از اقرب الموارد ). عَضْه. عَضَه. عِضهة. رجوع به عضه شود.

عضیهة. [ ع َ هََ ] ( ع اِ ) دروغ وبهتان. ( منتهی الارب ). افک و بهتان و کلام زشت ، از آن جمله است که در استغاثه گویند یا للعضیهة. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَضائه. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) أرض عضیهة؛ زمین عضاه ناک. ( از منتهی الارب ). زمین که عضاه بسیار داشته باشد. ( از اقرب الموارد ).

عضیهة. [ ع َ هََ ] (ع اِ) دروغ وبهتان . (منتهی الارب ). افک و بهتان و کلام زشت ، از آن جمله است که در استغاثه گویند یا للعضیهة. (از اقرب الموارد). ج ، عَضائه . (از اقرب الموارد). || (ص ) أرض عضیهة؛ زمین عضاه ناک . (از منتهی الارب ). زمین که عضاه بسیار داشته باشد. (از اقرب الموارد).


عضیهة. [ ع َ هََ ] (ع مص ) بریدن عضاه را. || دروغ گفتن . (از منتهی الارب ). کذب . (ازاقرب الموارد). || سخن چینی نمودن . (از منتهی الارب ). نمامی کردن . (از اقرب الموارد). || افسون کردن . (از منتهی الارب ). سحر کردن . (از اقرب الموارد). عَضْه . عَضَه . عِضهة. رجوع به عضه شود.



کلمات دیگر: