مصور
صورت نشین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صورت نشین. [ رَ ن ِ ] ( نف مرکب ) مصور. مجسم :
عشق را در عالَم اجسام مجنون نام کرد
حسن را صورت نشین کرده ست و لیلی ساخته.
عشق را در عالَم اجسام مجنون نام کرد
حسن را صورت نشین کرده ست و لیلی ساخته.
واله هروی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: