( صوقعة ) صوقعة. [ ص َ ق َ ع َ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... ) وادی حمض است مر بنی ربیعه را. ( معجم البلدان ).
صوقعه. [ ص َ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) عمامه. || خرقه ای که زنان زیر معجر اندازند تا چرک نگیرد. || سخت جای حرب. || جای روغن از اشکنه. || میان سر و جای سپیدی آن. || ( مص ) بر سر کسی زدن یا زدن او را. ( منتهی الارب ).
صوقعه. [ ص َ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) عمامه. || خرقه ای که زنان زیر معجر اندازند تا چرک نگیرد. || سخت جای حرب. || جای روغن از اشکنه. || میان سر و جای سپیدی آن. || ( مص ) بر سر کسی زدن یا زدن او را. ( منتهی الارب ).