کلمه جو
صفحه اصلی

طیس

فرهنگ فارسی

جائی نزدیک چاه بهار

لغت نامه دهخدا

طیس. [ طَ ] ( ع مص ) بسیار گردیدن. ( منتهی الارب ). فراوان شدن. زیاد گردیدن. || ( اِ ) عدد بسیار. || هرچه بر زمین باشد از خس و خاشاک. || هر مخلوق کثیرالنسل مانند مور و مگس و هوام. || خاکریزها. || دریاها. طیسل در همه معانی. رجوع به طیسل شود. || بسیاری ِ هر چیزی از ریگ و آب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

طیس. [ ] ( اِخ ) ( بندر... ) از بنادر قدیم و معتبر بوده است [ در بلوچستان ] و بمرور دهور خراب و معدوم الاثر شده بود. در سنه 1282 هَ. ق. از خوانین مکران به وکیل الملک مرحوم اطلاع دادند که چنین بندری در لب دریا واقع است ، وکیل الملک این بنده را در فصل تابستان در عین شدت و حرارت هوا بطور چاپاری روانه نمودند. عاجلاً به مکران رفته ، میر عبداﷲخان ضابط مکران را به اتفاق خود برده ، همان محل را دیده ، به اجازه مرحوم وکیل الملک محض تصرف دولت روزافزون قلعه مختصری بنا نموده و بیست خانوار هم از اهالی دشت در آن جا سکنا داده شد که از دست اندازی و تطاول اغیار محفوظباشد، و سکنه مزبور هنوز در آن جا متوقفند، و چون بندر مزبور در واقع بهتر و شایسته تر از چاه بهار است ومرتع هم دارد، برحسب امر و اجازه اولیاء دولت علّیه ، وکیل الملک غیر از قلعه سابق ، قلعه ای محکم و عمارات خوب و مرغوب از نو بنا گذاشته اند بمباشری میرزا محمدحسین کرمانی ساخته شده ، و در هذه السنه ( 1294 هَ. ق. ) که این بنده بسیاحت بلوچستان مأمور بود، مخصوصاً یک روز در آن جا توقف کرده سیر قلعه و تعمیرات آن جا را کرد، بسیار قلعه خوبیست ، و یک سمت بدنه قلعه وصل بدریاست ، قدری ناتمامی دارد که بنا و عمله در میان آن مشغول کارند، من بعد آبادی آن جا بهتر و جمعیتش افزونتر خواهد شد. آب آن جا نیز از چاه است لکن شیرین تر و گواراتر از چاه بهار است. دیوار بزرگی از سمت دریا کشیده اند برای بارانداز و غیره. حصن معتبری است ،و اصل قلعه نو در روی تپه مرتفعی ساخته شده ، از قبیل اشجار که در چاه بهار هست قلیلی هم در اینجا پیدامی شود. ( مرآت البلدان ج 1 ص 279 ). جائی نزدیک چاه بهار. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است : دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار در 8 هزارگزی شمال چاه بهارکنار شوسه چاه بهار به ایرانشهر. کوهستانی گرمسیر مالاریائی با350 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن شوسه است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

طیس . [ ] (اِخ ) (بندر...) از بنادر قدیم و معتبر بوده است [ در بلوچستان ] و بمرور دهور خراب و معدوم الاثر شده بود. در سنه ٔ 1282 هَ . ق . از خوانین مکران به وکیل الملک مرحوم اطلاع دادند که چنین بندری در لب دریا واقع است ، وکیل الملک این بنده را در فصل تابستان در عین شدت و حرارت هوا بطور چاپاری روانه نمودند. عاجلاً به مکران رفته ، میر عبداﷲخان ضابط مکران را به اتفاق خود برده ، همان محل را دیده ، به اجازه ٔ مرحوم وکیل الملک محض تصرف دولت روزافزون قلعه ٔ مختصری بنا نموده و بیست خانوار هم از اهالی دشت در آن جا سکنا داده شد که از دست اندازی و تطاول اغیار محفوظباشد، و سکنه ٔ مزبور هنوز در آن جا متوقفند، و چون بندر مزبور در واقع بهتر و شایسته تر از چاه بهار است ومرتع هم دارد، برحسب امر و اجازه ٔ اولیاء دولت علّیه ، وکیل الملک غیر از قلعه ٔ سابق ، قلعه ای محکم و عمارات خوب و مرغوب از نو بنا گذاشته اند بمباشری میرزا محمدحسین کرمانی ساخته شده ، و در هذه السنه (1294 هَ . ق .) که این بنده بسیاحت بلوچستان مأمور بود، مخصوصاً یک روز در آن جا توقف کرده سیر قلعه و تعمیرات آن جا را کرد، بسیار قلعه ٔ خوبیست ، و یک سمت بدنه ٔ قلعه وصل بدریاست ، قدری ناتمامی دارد که بنا و عمله در میان آن مشغول کارند، من بعد آبادی آن جا بهتر و جمعیتش افزونتر خواهد شد. آب آن جا نیز از چاه است لکن شیرین تر و گواراتر از چاه بهار است . دیوار بزرگی از سمت دریا کشیده اند برای بارانداز و غیره . حصن معتبری است ،و اصل قلعه ٔ نو در روی تپه ٔ مرتفعی ساخته شده ، از قبیل اشجار که در چاه بهار هست قلیلی هم در اینجا پیدامی شود. (مرآت البلدان ج 1 ص 279). جائی نزدیک چاه بهار. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است : دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار در 8 هزارگزی شمال چاه بهارکنار شوسه ٔ چاه بهار به ایرانشهر. کوهستانی گرمسیر مالاریائی با350 تن سکنه . آب آن از چاه و باران . محصول آنجا غلات و خرما و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن شوسه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


طیس . [ طَ ] (ع مص ) بسیار گردیدن . (منتهی الارب ). فراوان شدن . زیاد گردیدن . || (اِ) عدد بسیار. || هرچه بر زمین باشد از خس و خاشاک . || هر مخلوق کثیرالنسل مانند مور و مگس و هوام . || خاکریزها. || دریاها. طیسل در همه ٔ معانی . رجوع به طیسل شود. || بسیاری ِ هر چیزی از ریگ و آب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: