کلمه جو
صفحه اصلی

قرمل

لغت نامه دهخدا

قرمل . [ ق َ م َ ] (اِخ ) اسب عروةبن بدر. (منتهی الارب ).


قرمل . [ ق َ م َ ](ع اِ) درختی است سست و نرم و بی خار، چون زیر پا افتد بشکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).


قرمل . [ ق ِ م ِ ] (ع اِ) شترکره ٔ بُختی . || شتر دوکوهانه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قَرامِل . (منتهی الارب ). || موی بند زنان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر ریزه ٔ بسیارپشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).


قرمل. [ ق َ م َ ]( ع اِ ) درختی است سست و نرم و بی خار، چون زیر پا افتد بشکند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

قرمل. [ ق ِ م ِ ] ( ع اِ ) شترکره بُختی. || شتر دوکوهانه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قَرامِل. ( منتهی الارب ). || موی بند زنان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شتر ریزه بسیارپشم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

قرمل. [ ق َ م َ ] ( اِخ ) اسب عروةبن بدر. ( منتهی الارب ).

قرمل. [ ق َ م َ ] ( اِخ ) ابن حمیم. پادشاهی است که دوره او پس از زمان مرثدبن جدن بود. و آن را به ضمه نیز خوانند. ( از منتهی الارب ).

قرمل . [ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن حمیم . پادشاهی است که دوره ٔ او پس از زمان مرثدبن جدن بود. و آن را به ضمه نیز خوانند. (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: