کلمه جو
صفحه اصلی

صورت نمودن

لغت نامه دهخدا

صورت نمودن. [ رَن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) گزارش خلاف واقع دادن. تضریب. سخن چینی. به دروغ خبری دادن. حقیقتی را قلب کردن و نمودن : گریختن من نه از سر عصیان بود، اما ترسیدم که بدخویان ترا صورتی نمایند و در حق فرزند خویش بزه کار شوی. ( فارسنامه ابن بلخی ص 99 ).


کلمات دیگر: