کلمه جو
صفحه اصلی

قرمیسینی

لغت نامه دهخدا

قرمیسینی . [ق ِ ] (اِخ ) عبدالملک بن ابراهیم بن احمدبن حسین . از کرمانشاهان است که در بغداد به سال 307 هَ .ق . تولد یافت . از راویان مورد اطمینان بود. (انساب سمعانی ).


قرمیسینی. [ ق ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرمیسین. و آن معرب کرمانشاه است. ( انساب سمعانی ) ( معجم البلدان ).

قرمیسینی. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن شمیان ، مکنی به ابواسحاق. در عصر خود ریاست جبال را داشته و کرامات از او نقل شده است. وی با مشایخی از قبیل ابوعبداﷲ مقری مصاحبت داشته است. ( انساب سمعانی ).

قرمیسینی. [ق ِ ] ( اِخ ) عبدالملک بن ابراهیم بن احمدبن حسین. از کرمانشاهان است که در بغداد به سال 307 هَ.ق. تولد یافت. از راویان مورد اطمینان بود. ( انساب سمعانی ).

قرمیسینی. [ ق ِ ] ( اِخ ) عمربن سهل بن ابی الجعد، مکنی به ابوعمر. از حافظان حدیث است. وی به دینور آمد و به همدان سفر کردو حدیث گفت و به سال 330 هَ.ق. وفات یافت. ( انساب سمعانی ). عمربن سهل بن اسماعیل بن جعد حافظ دینوری ملقب به کدو. وی به سال 317 هَ.ق. به همدان آمد، از ابی قلابه روایت کرد. ابوالحسین بن صالح و فرزندش از او روایت دارند. او ثقة، حافظ و صدوق بود و گویند وی حافظتر و بافهم تر از ابن وهب بوده است. ( معجم البلدان ).

قرمیسینی . [ ق ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن شمیان ، مکنی به ابواسحاق . در عصر خود ریاست جبال را داشته و کرامات از او نقل شده است . وی با مشایخی از قبیل ابوعبداﷲ مقری مصاحبت داشته است . (انساب سمعانی ).


قرمیسینی . [ ق ِ ] (اِخ ) عمربن سهل بن ابی الجعد، مکنی به ابوعمر. از حافظان حدیث است . وی به دینور آمد و به همدان سفر کردو حدیث گفت و به سال 330 هَ .ق . وفات یافت . (انساب سمعانی ). عمربن سهل بن اسماعیل بن جعد حافظ دینوری ملقب به کدو. وی به سال 317 هَ .ق . به همدان آمد، از ابی قلابه روایت کرد. ابوالحسین بن صالح و فرزندش از او روایت دارند. او ثقة، حافظ و صدوق بود و گویند وی حافظتر و بافهم تر از ابن وهب بوده است . (معجم البلدان ).


قرمیسینی . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قرمیسین . و آن معرب کرمانشاه است . (انساب سمعانی ) (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: