کلمه جو
صفحه اصلی

غوثی

لغت نامه دهخدا

غوثی . [ غ َ ] (اِخ ) عکاشةبن ثوربن اصغر غوثی . رسول خدا وی را بسوی سکاسک و سکون فرستاد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181).


غوثی . [ غ َ ] (ص نسبی ) (اِخ ) منسوب به غوث . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181). رجوع به غوث (اِخ ) شود.


غوثی. [ غ َ ] ( ص نسبی ) ( اِخ ) منسوب به غوث. ( اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181 ). رجوع به غوث ( اِخ ) شود.

غوثی. [ غ َ ] ( اِخ ) عکاشةبن ثوربن اصغر غوثی. رسول خدا وی را بسوی سکاسک و سکون فرستاد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181 ).

غوثی. [ غ َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) محمدبن محمدبن ابی علی تلمسانی ، مکنی به ابوعلی غوثی. معلم مدرسه بسیه ابی العباس بود. او راست : کشف القناع عن آلات السماع. این کتاب در مطبعه جوردان در الجزایر چاپ شده است. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1421 ).

غوثی . [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن محمدبن ابی علی تلمسانی ، مکنی به ابوعلی غوثی . معلم مدرسه ٔ بسیه ابی العباس بود. او راست : کشف القناع عن آلات السماع . این کتاب در مطبعه ٔ جوردان در الجزایر چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1421).



کلمات دیگر: