کلمه جو
صفحه اصلی

عضیض

لغت نامه دهخدا

عضیض. [ ع َ ] ( ع مص ) گزیدن. ( از منتهی الارب ). به دندان گرفتن. ( از اقرب الموارد ). || به زبان گرفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || لازم گرفتن. ( از منتهی الارب ). ملازم گشتن. ( از اقرب الموارد ). عَض رجوع به عض شود.

عضیض. [ ع َ ] ( ع اِ ) سخت گزیدن. ( منتهی الارب ). گزیدگی سخت و شدید. ( از اقرب الموارد ). || قرین و همسال مرد. ( منتهی الارب ). قرین. ( اقرب الموارد ).

عضیض . [ ع َ ] (ع اِ) سخت گزیدن . (منتهی الارب ). گزیدگی سخت و شدید. (از اقرب الموارد). || قرین و همسال مرد. (منتهی الارب ). قرین . (اقرب الموارد).


عضیض . [ ع َ ] (ع مص ) گزیدن . (از منتهی الارب ). به دندان گرفتن . (از اقرب الموارد). || به زبان گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لازم گرفتن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن . (از اقرب الموارد). عَض ّ رجوع به عض شود.



کلمات دیگر: