کلمه جو
صفحه اصلی

غنمان

لغت نامه دهخدا

غنمان. [ غ ُ ] ( ع مص ) بمعنی غَنم و غُنم در حالت مصدری است. ( از منتهی الارب ). رسیدن به غنیمت و فَی ٔ. ( از اقرب الموارد ).

غنمان. [ غ َ ن َ ] ( ع اِ ) دو گله گوسپند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به غَنَم شود.

غنمان . [ غ َ ن َ ] (ع اِ) دو گله ٔ گوسپند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به غَنَم شود.


غنمان . [ غ ُ ] (ع مص ) بمعنی غَنم و غُنم در حالت مصدری است . (از منتهی الارب ). رسیدن به غنیمت و فَی ٔ . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: