اشکار شدن پیری و اشاره کردن بچشم و مانند آن و عیب کردن و ...
لامز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لامز. [ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از لمز به معانی آشکار شدن پیری و اشاره کردن به چشم و مانند آن و عیب کردن و زدن و دور کردن و سپوختن. ( از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: