گداروی. [ گ َ / گ ِ ] ( ص مرکب ) گدامنش. گداصفت. گدارو :
اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ
بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ.
آن در رحمت بر ایشان شد فراز.
اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ
بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ.
سوزنی.
زآن گدارویان نادیده ز آزآن در رحمت بر ایشان شد فراز.
مولوی.