کلمه جو
صفحه اصلی

نهور

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نگاه بچشم . ۲ - منظر : (( بدنهور ) ) . ۳ - چشم : (( تو آن سری که شمارند خاک پای ترا سران محتشمان توتیای نور نهور . ) ) ( سوزنی . انجمن )
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ٠ در ۸ هزار گزی جنوب شرقی بنجار در جلگه گرم معتدل هوائی واقع است ٠ آبش از رودخانه هیرمند محصولش غلات و لبنیات شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است ٠

فرهنگ معین

(نُ ) (اِ. ) ۱ - چشم ، نگاه . ۲ - منظر.

لغت نامه دهخدا

نهور. [ ن ُ ] (اِ) چشم . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) :
تو آن سری که شمارند خاک پای ترا
سران محتشمان توتیای نور نهور.

سوزنی (از جهانگیری ).


|| نگاه . (جهانگیری ) (رشیدی ). نگاه به چشم . (انجمن آرا).
- بدنهور ؛ ظاهراً به معنی بدمنظر است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاید معنی بدچشم و آلوده نظر هم مناسب باشد :
از آن با بزرگان نیارم نشستن
که ایشان چو حورند و من بدنهورم .

سنائی (از رشیدی ).


کوردل همچو کور می باشد
سبک و بدنهور می باشد.

سنائی (از انجمن آرا).


|| نگاه کردن از روی قهر و غضب و خشم . (برهان قاطع). اینکه در برهان به معنی نگاه کردن از روی خشم نوشته ، تصحیف خوانی کرده . در فرهنگهای معتبر به معنی نگاه و چشم هر دو آمده و او نگاه بخشم فهمیده . (انجمن آرا).

نهور.[ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نهر. رجوع به نَهر و نَهَر شود.


نهور. [ ن ُ ] ( اِ ) چشم. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) :
تو آن سری که شمارند خاک پای ترا
سران محتشمان توتیای نور نهور.
سوزنی ( از جهانگیری ).
|| نگاه. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). نگاه به چشم. ( انجمن آرا ).
- بدنهور ؛ ظاهراً به معنی بدمنظر است. ( از حاشیه برهان چ معین ). شاید معنی بدچشم و آلوده نظر هم مناسب باشد :
از آن با بزرگان نیارم نشستن
که ایشان چو حورند و من بدنهورم .
سنائی ( از رشیدی ).
کوردل همچو کور می باشد
سبک و بدنهور می باشد.
سنائی ( از انجمن آرا ).
|| نگاه کردن از روی قهر و غضب و خشم. ( برهان قاطع ). اینکه در برهان به معنی نگاه کردن از روی خشم نوشته ، تصحیف خوانی کرده. در فرهنگهای معتبر به معنی نگاه و چشم هر دو آمده و او نگاه بخشم فهمیده. ( انجمن آرا ).

نهور.[ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نهر. رجوع به نَهر و نَهَر شود.

نهور. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. در 8 هزارگزی جنوب شرقی بنجار در جلگه گرم معتدل هوایی واقع و دارای 414 تن سکنه است. آبش از رودخانه هیرمند، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

نهور. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . در 8 هزارگزی جنوب شرقی بنجار در جلگه ٔ گرم معتدل هوایی واقع و دارای 414 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ هیرمند، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


فرهنگ عمید

۱. چشم.
۲. نگاه، رویت: کوردل همچو کور می باشد / سبک و بدنهور می باشد (سنائی: لغت نامه: نهور ).

دانشنامه عمومی

نهور، روستایی است از توابع بخش سنگان و در شهرستان خواف استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان بستان قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن (۴۸خانوار) ۱۹۷نفربوده است.

گویش مازنی

/nohoor/ گرما

گرما



کلمات دیگر: