کلمه جو
صفحه اصلی

مشقی

فارسی به انگلیسی

designed for sporting or exercising, under training

under training, designed for sporting or exercising


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مشق . یاطیار. ( هواپیمای ) مشقی . هواپیمایی که برای تمرین هوانوردان بکار رود . یا گلول. مشقی . گلولهای خفیف که در تمرین عملیات نظامی بکار رود و مهلک نیست .
تخته و کاغذ که بر آن مشق حروف کرده باشند .

لغت نامه دهخدا

مشقی . [ م ِقا ] (ع اِ) شانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شانه . لغتی است در مشقاء با همزه . (از اقرب الموارد).


مشقی. [ م ِقا ] ( ع اِ ) شانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شانه. لغتی است در مشقاء با همزه. ( از اقرب الموارد ).

مشقی. [ م َ ] ( ص نسبی ) تخته و کاغذ که بر آن مشق حروف کرده باشند. ( غیاث ) ( آنندراج ). منسوب به مشق. ( ناظم الاطباء ) :
به رنگ کاغذ مشقی سیاه میماند
اگر به فرض مجسم شود نوافل ما.
میرزا عبدالغنی مقبول ( از آنندراج ).

مشقی . [ م َ ] (ص نسبی ) تخته و کاغذ که بر آن مشق حروف کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ). منسوب به مشق . (ناظم الاطباء) :
به رنگ کاغذ مشقی سیاه میماند
اگر به فرض مجسم شود نوافل ما.

میرزا عبدالغنی مقبول (از آنندراج ).



گویش مازنی

/mashghi/ نام تکه ای سازی در موسیقی مازندرانی است که در مراسم سرور آمیز توسط سرنا نواخته می شود

نام تکه ای سازی در موسیقی مازندرانی است که در مراسم سرور ...


پیشنهاد کاربران

مَشقی -
دستگرمی، تمرینی، امتحانی، آزمایشی، آموزشی! - الکی، کشکی، قزن قورتکی! - تفننی، سرگرمی، خوش گذرونی

همون که یاسینی میگه: )
نفساش مشقیه حرفی هم نباشه


کلمات دیگر: