عیب کننده یا آن که در پس مردم عیب کند . بد گوی .
لمزه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( لمزة ) لمزة. [ ل ُ م َ زَ ] ( ع ص ) عیب کننده یا آنکه در پس مردم عیب کند. ( منتهی الارب ). بدگوی. بدگوی در روی. ( از دهار ). عیب نهنده. بدگوی در قفا. مغتاب در پشت سر. ( قاموس ).
لمزة. [ ل ُ م َ زَ ] (ع ص ) عیب کننده یا آنکه در پس مردم عیب کند. (منتهی الارب ). بدگوی . بدگوی در روی . (از دهار). عیب نهنده . بدگوی در قفا. مغتاب در پشت سر. (قاموس ).
گویش مازنی
/lameze/ حشره ی ریزی که جامه و فرش پشمین را تباه کند – بید فرش
حشره ی ریزی که جامه و فرش پشمین را تباه کند – بید فرش
پیشنهاد کاربران
عیب جویی با زبان
کلمات دیگر: