کلمه جو
صفحه اصلی

نکف

فرهنگ فارسی

غدود های خرد که در بن زنخ میان نرم. گوش و پس گوش باشد . نام هر یک از دو غد. بزاقی که هر یک در جانبی از سر خلف گوش نزدیک فک اسفل جای دارند و گوش گل آماس این غده هاست و یکی نکف نکفه است .

لغت نامه دهخدا

نکف. [ ن َ ] ( ع مص ) اشک از رخ فراتر کردن به انگشت. ( تاج المصادر بیهقی ). به انگشت اشک از رخسار پاک کردن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || برگردیدن و عدول نمودن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پی گم کردن . || سپری کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قطع کردن. به پایان رساندن. تمام کردن . || از باران بگذشتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

نکف. [ ن َ ک َ ] ( ع اِ ) غدودهای خرد که در بن زنخ میان نرمه گوش و پس گوش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نام هریک از دو غده بزاقی که هریک در جانبی از سر، خلف گوش نزدیک فک اسفل جای دارند و گوش گل آماس این غده هاست ، و یکی ِ نَکَف ، نَکَفة است. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) ننگ داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ازمنتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نَکْف.( ناظم الاطباء ). || بازایستادن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). امتناع کردن. ( از اقرب الموارد ). نَکْف. ( ناظم الاطباء ). || بیزار شدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تبرا کردن. ( از اقرب الموارد ). || دردناک گردیدن دست. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

نکف . [ ن َ ] (ع مص ) اشک از رخ فراتر کردن به انگشت . (تاج المصادر بیهقی ). به انگشت اشک از رخسار پاک کردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || برگردیدن و عدول نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پی گم کردن . || سپری کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطع کردن . به پایان رساندن . تمام کردن . || از باران بگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ).


نکف . [ ن َ ک َ ] (ع اِ) غدودهای خرد که در بن زنخ میان نرمه ٔ گوش و پس گوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نام هریک از دو غده ٔ بزاقی که هریک در جانبی از سر، خلف گوش نزدیک فک اسفل جای دارند و گوش گل آماس این غده هاست ، و یکی ِ نَکَف ، نَکَفة است . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) ننگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نَکْف .(ناظم الاطباء). || بازایستادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امتناع کردن . (از اقرب الموارد). نَکْف . (ناظم الاطباء). || بیزار شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبرا کردن . (از اقرب الموارد). || دردناک گردیدن دست . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
نَکْف و اِسْتِتْکاف به معنی ابا و امتناع است . مسیح هرگز امتناع نمی‏کند از اینکه خدا را بنده باشد ایضاآیه 173. ازهمین سوره. در نهج البلاغه حکمت 372 آمده:« فَاِذا ضَیَّعَ الْعالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجاهِلُ أَنْ یَتَعَلَمَ».

گویش مازنی

/nakef/ نیفت

نیفت



کلمات دیگر: