( صفت ) مردک مست : گشت مستک آن گدای زنده دلق از سجود و از تحیرهای خلق . ( مثنوی )
گیاه انبوه شونده
گیاه انبوه شونده
سوزنی .
مستک . [ م ُ ت َک ک ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکاک . رجوع به استکاک شود. || گیاه انبوه شونده و بهم در شونده . گوش کر و تنگ سوراخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
چسبک که نوعی گیاه با دانه های چسبناک است