کلمه جو
صفحه اصلی

کازان

لغت نامه دهخدا

کازان. ( اِخ ) دهی از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد، 5هزارگزی جنوب باختری سردشت ، 4500 گزی جنوب ارابه رو بیوران به سردشت. کوهستانی و جنگلی و معتدل و سکنه آن 58 تن است. آب از رودخانه سردشت دارد. محصول آن غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

کازان. ( اِخ ) شهری از اتحاد جماهیر شوروی سابق ( روسیه ). مرکز جمهوری خودمختار «تاتاری » درساحل رود «ولگا»: جمعیت 402000 تن. مرکز صناعی است ( دباغخانه ، عرقکشی ، استخراج فلزات ، صنایع بافتنی ).

کازان . (اِخ ) شهری از اتحاد جماهیر شوروی سابق (روسیه ). مرکز جمهوری خودمختار «تاتاری » درساحل رود «ولگا»: جمعیت 402000 تن . مرکز صناعی است (دباغخانه ، عرقکشی ، استخراج فلزات ، صنایع بافتنی ).


کازان . (اِخ ) دهی از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد، 5هزارگزی جنوب باختری سردشت ، 4500 گزی جنوب ارابه رو بیوران به سردشت . کوهستانی و جنگلی و معتدل و سکنه ٔ آن 58 تن است . آب از رودخانه سردشت دارد. محصول آن غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).



کلمات دیگر: