ابن قریظ از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و داماد سلمه بن کثیر خزاعی
لاهز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لاهز. [ هَِ ] ( ع اِ ) کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. ( منتهی الارب ). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. ( مهذب الاسماء ). || دائرةاللاهز؛ دائره تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است. ( منتهی الارب ).
لاهز. [ هَِ ] ( اِخ ) ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمةبن کثیر خزاعی. ( انساب سمعانی ). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمدبن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبةبن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 316 ).
لاهز. [ هَِ ] ( اِخ ) ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمةبن کثیر خزاعی. ( انساب سمعانی ). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمدبن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبةبن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 316 ).
لاهز. [ هَِ ] (اِخ ) ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمةبن کثیر خزاعی . (انساب سمعانی ). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت . داعیان از نقباء محمدبن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبةبن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 316).
لاهز. [ هَِ ] (ع اِ) کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. (منتهی الارب ). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. (مهذب الاسماء). || دائرةاللاهز؛ دائره ٔ تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: