( گرد آوریدن ) ( مصدر ) گرد آوردن : سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش زناگه شجام . ( دقیقی )
گرد اوریدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( گردآوریدن ) گردآوریدن. [ گ ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) گرد آوردن. جمع کردن. جمله کردن. فراهم آوردن. گرد کردن :
سپاهی که نوروز گرد آورید
همه نیست کردش ز ناگه شجام.
بگردید و یکسر جهان را بدید.
نه گرد آوریدند و بگذاشتند.
سپاهی که نوروز گرد آورید
همه نیست کردش ز ناگه شجام.
دقیقی.
سپاهی ازآن پس به گرد آوریدبگردید و یکسر جهان را بدید.
فردوسی.
به کار آمد آنها که برداشتندنه گرد آوریدند و بگذاشتند.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به گردآوردن شود.کلمات دیگر: