( مصدر ) ۱ - پاک کردن غبار چیزی را . ۲ - پاک کردن تمیز کردن : گیتی امید باقبال تو میدارد که از او گرد بشمشیر بیفشانی . ( ناصر خسرو ) ۳ - صیقلی کردن : پیاپی بیفشان از آیینه گرد که صیقل نگیرد چو زنگار گرد . ( بوستان )
گرد افشاندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرد افشاندن. [ گ َ اَ دَ ] ( مص مرکب ) پاک کردن غبار از چیزی. صیقلی کردن :
گیتی امید به اقبال تو میدارد
که از او گرد به شمشیر بیفشانی.
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
گیتی امید به اقبال تو میدارد
که از او گرد به شمشیر بیفشانی.
ناصرخسرو.
پیاپی بیفشان از آیینه گردکه صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
سعدی ( بوستان ).
پیشنهاد کاربران
گرد افشاندن : گرد وغبار پاشیدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص303 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص303 ) .
کلمات دیگر: