کلمه جو
صفحه اصلی

چهارگانه

فارسی به انگلیسی

fourfold, quadripartite, quadruple, quartet, quartette

مترادف و متضاد

quadruple (اسم)
چهار گانه

quadruplet (اسم)
چهار گانه، چهار قلو، اربعه

quad (اسم)
چهار گانه، چهار گوش، چهار قلو، قطعه سربی، سیم چهار لای بهم پیچیده عایق

fourfold (صفت)
چهار برابر، چهار گانه، چهار لا

quadratic (صفت)
درجه دوم، چهار گانه، وابسته بدرجه دوم هم چندی

quadripartite (صفت)
چهار گانه، چهار گوش، چهار تایی، چهارجانبه، چهار جزئی، چهارسویی

tetraploid (صفت)
چهار گانه، چهار لا، چهار تایی

quadr- (پیشوند)
چهار گانه، چهارتایی

quadri- (پیشوند)
چهار گانه، چهارتایی

quadru- (پیشوند)
چهار گانه، چهارتایی

tetr- (پیشوند)
چهار، چهار گانه، اربعه، دارای چهار قسمت

فرهنگ فارسی

یاران و هم پیمانان چهار گانه که بر بنی امیه قیام خواستندی کرد . حسین بن علی علیه السلام . عبدالله بن عمر . عبدالرحمن بن ابوبکر و عبدالله بن زبیر .
ده کوچکیست از دهستان اصفاک بخش طبس شهرستان فردوس .

لغت نامه دهخدا

چهارگانه. [ چ َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) اسب راهوار تیزگام باشد. ( جهانگیری ). قسمی دویدن که آن را چهارتک نیز گویند. اما در این معنی ظاهراً مصحف چهارگامه است. رجوع به چهارگامه شود. || مربع. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) چهارعنصر. عناصر چهارگانه :
ز آمیزش این چهارگانه
شد خوش نمک این چهارخانه.
نظامی.

چهارگانه. [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) یاران و هم پیمانان چهارگانه که بر بنی امیه قیام خواستندی کرد. حسین بن علی ( ع ) عبداﷲبن عمر. عبدالرحمن بن ابوبکر و عبداﷲبن زبیر. ( یادداشت مؤلف ) : و معاویه از بهر این چهارگانه که بیعت نکرده اند به مدینه آمد. ( مجمل التواریخ والقصص ).

چهارگانه. [ چ َ ن ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اصفاک بخش طبس شهرستان فردوس ، در 63هزارگزی جنوب خاوری طبس واقع است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

چهارگانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) یاران و هم پیمانان چهارگانه که بر بنی امیه قیام خواستندی کرد. حسین بن علی (ع ) عبداﷲبن عمر. عبدالرحمن بن ابوبکر و عبداﷲبن زبیر. (یادداشت مؤلف ) : و معاویه از بهر این چهارگانه که بیعت نکرده اند به مدینه آمد. (مجمل التواریخ والقصص ).


چهارگانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) اسب راهوار تیزگام باشد. (جهانگیری ). قسمی دویدن که آن را چهارتک نیز گویند. اما در این معنی ظاهراً مصحف چهارگامه است . رجوع به چهارگامه شود. || مربع. (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) چهارعنصر. عناصر چهارگانه :
ز آمیزش این چهارگانه
شد خوش نمک این چهارخانه .

نظامی .



چهارگانه . [ چ َ ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اصفاک بخش طبس شهرستان فردوس ، در 63هزارگزی جنوب خاوری طبس واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


دانشنامه آزاد فارسی

چهارگانه (quadrathlon)
مسابقۀ ورزشی که در آن ورزشکار باید۳.۲ کیلومتر شنا، ۴۸ کیلومتر پیاده روی، ۱۶۱ کیلومتر دوچرخه سواری کند و نیز ۴۲ کیلومتر (ماراتون) را در ۲۲ ساعت بدود.

پیشنهاد کاربران

چارگانه[اصطلاح ادبی ]:چارگانه یا tetralogy چهار نمایش نامه ( سه تراژدی و یک نمایش ساتیر ) است که در مسابقات تئاتری آتن در سده ی پنجم ق. م برای دریافت جایزه تراژدی عرضه می شد. امروزه ممکن است این اصطلاح در مورد هر گونه آثار به هم مربوط به کار رود. هشت اثر از ده نمایش نامه تاریخی شکسپیر گاهی به دو چارگانه تقسیم می شود:
الف ) هنری ششم ( بخش ١ و ٢و۳ ) و ریچارد سوم
ب ) ریچارد دوم، هنری چهارم ( بخش ١ و٢ ) و هنری پنجم



کلمات دیگر: