حسنک وزیر. [ ح َ س َ ن َ ک ِ وَ ] ( اِخ ) رجوع به ابوعلی حسن بن محمد میکالی و حسنک میکال شود.
حسنک وزیر
لغت نامه دهخدا
دانشنامه عمومی
حسن بن محمد میکالی شناخته شده به حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی و به فتوای خلیفهٔ بغداد، تحت عنوان قرمطی یا اسماعیلی، در روز ۲۴ بهمن سال ۴۱۰ خورشیدی، به دار آویخته شد.نبو
امیر حسنک، از آل میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. سلطان محمود او را به خاطر دانش و تجربه اش به وزارت حکومت خویش منصوب کرد. حسنک در زمان حیات محمود به حج رفت و در هنگام بازگشت به دلیل ناامنی راه ها از مسیر مصر به غزنی برگشت. در مصر خلعت خلیفهٔ فاطمی مصر را که شیعهٔ اسماعیلی بود قبول کرده و در غزنی تسلیم سلطان محمود کرد. خلیفهٔ عباسی، حسنک را در واقع بخاطر قبول خلعت فاطمیان و به خدمت نرسیدن وی ولی در ظاهر و با بهانه کردن قرمطی گری ساختگی او از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد. ابوالفضل بیهقی می گوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک محمود به خشم آمد و گفت:«به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کرده ام در همهٔ جهان و قرمطی می جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می کشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!»
پس از مرگ محمود غزنوی، حسنک وزیر از جمله کسانی بود که در به سلطنت رساندن محمد پسر محمود و برادر مسعود تلاش فراوان کرد. زمانی که محمد شکست خورد و مسعود غزنوی زمام امور را در دست گرفت، قرمطی گری وزیر پدرش را بهانه گرفته و به درخواست خلیفهٔ بغداد و با پافشاری بوسهل زوزنی، او را به دار آویخت.صحنه به دار آویختن حسنک که در تاریخ بیهقی آمده است بی شک یکی از شاهکارهای نثر قرن ۵ فارسی است. در تاریخ بیهقی آمده است:
و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچ کس دست بسنگ نمی کرد و همه زار می گریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند، نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. … احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند… چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنان که تنها آمده بود، از شکم مادر …حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنان که پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنان که اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنان که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنان که زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنان که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.
امیر حسنک، از آل میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. سلطان محمود او را به خاطر دانش و تجربه اش به وزارت حکومت خویش منصوب کرد. حسنک در زمان حیات محمود به حج رفت و در هنگام بازگشت به دلیل ناامنی راه ها از مسیر مصر به غزنی برگشت. در مصر خلعت خلیفهٔ فاطمی مصر را که شیعهٔ اسماعیلی بود قبول کرده و در غزنی تسلیم سلطان محمود کرد. خلیفهٔ عباسی، حسنک را در واقع بخاطر قبول خلعت فاطمیان و به خدمت نرسیدن وی ولی در ظاهر و با بهانه کردن قرمطی گری ساختگی او از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد. ابوالفضل بیهقی می گوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک محمود به خشم آمد و گفت:«به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کرده ام در همهٔ جهان و قرمطی می جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می کشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!»
پس از مرگ محمود غزنوی، حسنک وزیر از جمله کسانی بود که در به سلطنت رساندن محمد پسر محمود و برادر مسعود تلاش فراوان کرد. زمانی که محمد شکست خورد و مسعود غزنوی زمام امور را در دست گرفت، قرمطی گری وزیر پدرش را بهانه گرفته و به درخواست خلیفهٔ بغداد و با پافشاری بوسهل زوزنی، او را به دار آویخت.صحنه به دار آویختن حسنک که در تاریخ بیهقی آمده است بی شک یکی از شاهکارهای نثر قرن ۵ فارسی است. در تاریخ بیهقی آمده است:
و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچ کس دست بسنگ نمی کرد و همه زار می گریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند، نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. … احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند… چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنان که تنها آمده بود، از شکم مادر …حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنان که پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنان که اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنان که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنان که زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنان که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.
wiki: حسنک وزیر
دانشنامه آزاد فارسی
حَسَنک وزیر ( ـ۴۲۲ق)
(شهرت ابوعلی حسن بن محمّد بن میکال، ملقب به سیدالکُفاه) ادیب و وزیر محمود غزنوی . حسنک از خاندان میکائیلیان نیشابور و در جوانی ملازم سلطان محمود غزنوی و در سفر و حضر همیشه با او بود. آنگاه که سلطان بر تخت نشست ، حسنک به امارت نیشابور انتخاب گردید و بر اثر ابراز کفایت و لیاقت در کار خویش ، دیوان غزنه نیز به او سپرده شد. در ۴۱۶ق، پس از عزل احمد بن حسن میمندی ، محمود پس از رایزنی با مقربان دربار، او را به وزارت خویش برگزید. وی تا مرگ سلطان محمود و نیز در زمان محمد بن محمود غزنوی عهده دار آن سمَت بود و از امیرمحمد در مقابل مسعود، برادر دیگر سلطان ، حمایت می کرد، تا جایی که موجبات رنجش مسعود (ولیعهد) را فراهم آورد. چنان که روزی گفته بود: «من آنچه می کنم به فرمان خداوند خود می کنم ، اگر وقتی مُلک به تو رسد، حسنک را بر دار باید کرد». سرانجام مسعود غزنوی ، با سعایت ابوسهل زوزنی ، حسنک وزیر را به بهانۀ قرمطی بودن و رابطه با فاطمیان مصر به دار آویخت . پیکر او هفت سال بر دار بود تا این که به دستور خلیفه پایین کشیده و دفن شد. حسنک مردی مال اندوز بود و در مدتی که وزارت کرد، سخت ثروتمند شد. در تاریخ بیهقی، با نثری شیوا و دلکش داستان بر دار کردن او بیان شده است که از نمونه های درخشان نثر فارسی است.
(شهرت ابوعلی حسن بن محمّد بن میکال، ملقب به سیدالکُفاه) ادیب و وزیر محمود غزنوی . حسنک از خاندان میکائیلیان نیشابور و در جوانی ملازم سلطان محمود غزنوی و در سفر و حضر همیشه با او بود. آنگاه که سلطان بر تخت نشست ، حسنک به امارت نیشابور انتخاب گردید و بر اثر ابراز کفایت و لیاقت در کار خویش ، دیوان غزنه نیز به او سپرده شد. در ۴۱۶ق، پس از عزل احمد بن حسن میمندی ، محمود پس از رایزنی با مقربان دربار، او را به وزارت خویش برگزید. وی تا مرگ سلطان محمود و نیز در زمان محمد بن محمود غزنوی عهده دار آن سمَت بود و از امیرمحمد در مقابل مسعود، برادر دیگر سلطان ، حمایت می کرد، تا جایی که موجبات رنجش مسعود (ولیعهد) را فراهم آورد. چنان که روزی گفته بود: «من آنچه می کنم به فرمان خداوند خود می کنم ، اگر وقتی مُلک به تو رسد، حسنک را بر دار باید کرد». سرانجام مسعود غزنوی ، با سعایت ابوسهل زوزنی ، حسنک وزیر را به بهانۀ قرمطی بودن و رابطه با فاطمیان مصر به دار آویخت . پیکر او هفت سال بر دار بود تا این که به دستور خلیفه پایین کشیده و دفن شد. حسنک مردی مال اندوز بود و در مدتی که وزارت کرد، سخت ثروتمند شد. در تاریخ بیهقی، با نثری شیوا و دلکش داستان بر دار کردن او بیان شده است که از نمونه های درخشان نثر فارسی است.
wikijoo: حسنک_وزیر
کلمات دیگر: